شعرکوهستان(شعرهای حمید ثابتی) | ||
|
درهوائی آفتابی وشعرآفرین زیرکاجهای بلندکه دورتادورش راشمشادهای باران خورده احاطه کرده برروی نیمکتی چوبی که قسمتی ازآنرا انسانهای خوش ذوق وباسلیقه سوزاندند نشته ام سکوتی آرام بخش همه جاراپرکرده که گاه گاهی صدای کلاغهابرآن تسلط پیدامیکندپروازدسته ای کبوترهای چاهی حواسم راجلب میکندباخودمیگویم اگرآنهاهم بمانندکلاغهاپرسروصدابودندتکلیف سکوت راچه میشد. پس ازلحظه ای مکث به متن بازمیگردم بوی شمشادهاهمه جاپیچیده وعطری مطبوع وبهاری تمام حسم راپرکرده خوشحالم ازاینکه زمستان کم کم ازشهرمیرودشادیم بخاطرسالمندان وبی آشیانه هاست که همیشه دراین ایام لحظات سختی راسپری میکنند وسرماآزارشان میدهدوانتظارآشیانه ای گرم رامیکشند.. بازمستان گفتگوهای فراوان دارم وشوخیهای بسیاربه اومیگویم حضورتودرخیابانها وکوچه های شهری که باکوچکترین بارشی سیل جاری میشودواهالی رابه عذاب میکشاندمناسب بزرگی وشخصیت تونیست جایگاه تودرکوهستان است جائی که دوستدارانت برای آمدنت لحظه شماری میکنند بازی عاشقان.... ازپنجره ی کاجهابه آسمان نگاه میکنم که گربه ای خوش نقش وبازیگوش تمام ورقهایم رابهم می ریزدکه توجه اش کنم هرچه ازاومیخواهم دست ازشیطنت برداردگوش نمیدهدبازبان بی زبانی میگویدمرادریاب بعدآبنویس تانوازشش میکنم به روی زانوهایم بخواب میرود........ آه ای مهربانی درپشت کدامین جاده ی نامهربانی غریبانه گرفتارشدی که بیدلانت چشم براه وبی تابندتادمی درگلبرگ حریرت آرام گیرند..... موضوعات مرتبط: 160- آه ای مهربانی.......................، ، برچسبها: |
|